سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقد و شعر و ادبیات

صفحه خانگی پارسی یار درباره

غزلی تازه














کودکی تنها نشسته انتهای جاده
آشنایی دارد او خود با بلای جاده
 
مادرش از دست رفته خواهرش خونین جگر
دست بر سر می زد اوبا های وای جاده
 
می توان گفت این بلا با آن بلا فرقی نداشت
هر که اینجا تا نباشد آشنای جاده
 
بهترین حرفی که باید زد همین حرف است و بس
من خودم رقصیده ام با هر نوای جاده
 
از بس اینجا مادرانی داغ دیده می شوند
دخترانی بیوه آری با خطای جاده
 
تا به مقصد می رسی سالم خدا را شکر کن
چون خبر دیگر نباشد از بلای جاده 
 
این علائم خود مسیری را مشخص می کند
تازه نصبش کرده اند در هر کجای جاده
 
راه باید طی شود هر چند طولانی ولی
ما ندیدیم اینکه می سازند به جای جاده